ابی

سلطان صدا ابی

ابی

سلطان صدا ابی

همسفر

تو از کدوم قصه ای
که خواستنت عادته ؟
نبودنت فاجعه
بودنت امنیته
تو از کدوم سرزمین
تو از کدوم هوایی
که از قبیله ی من 
یه آسمون جدایی ؟
اهل هرجا که باشی
قاصد شکفتنی
توی بهت و دغدغه
ناجی قلب منی
پاکی آبی یا ابر ؟
نه خدایا شبنمی
قد آغوش منی
نه زیادی نه کمی
منو با خودت ببر
من حریص رفتنم
عاشق فتح افق
دشمن برگشتنم
منو با خودت ببر
ای بوی تو گرفته
تنپوش کهنه ی من
چه خوبه با تو رفتن
رفتن همیشه رفتن
چه خوبه مثل سایه
همسفر تو بودن
همقدم جاده ها
تن به سفر سپردن
چی می شد شعر سفر
بیت آخرین نداشت
عمر کوچ من و تو
دم واپسین نداشت
منو با خودت ببر
آخر شعر سفر 
آخر عمر منه
لحظه ی مردن من 
لحظه ی رسیدنه
منو با خودت ببر !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد